منو بشنو …

دو روز پیش برایت یک کمد سفید و دو در، مدل ایستاده خریدیم. فروشگاه آن طرف خیابانی بود که خانه مان در آن است اما گفتند که سی دلار بابت تحویل آن در منزل می گیرند. کل کمد یک جعبه ی بلند بود که معلوم بود باید مثل تکه های اسباب بازی های تخم مرغ شانسی کیندر ، سر هم شود. جعبه را گذاشته بودیم توی چرخ فروشگاه و مردد بودیم برای سی دلار! یاد ماموریت آخرم افتادم که مجبور بودم توی فرودگاه قطر هشت ساعت بمانم و برای پر کردن وقتم رفتم شاپینگ و آن جا مردد شده بودم که آن رژ قرمز سکسی ِهفتاد دلاری را بخرم یا آن کمرنگ و خانوم طوری ِ نود دلاری را!…دخترکی که آن طرف کانتر ایستاده بود زیاد نگذاشت که توی فرودگاه قطر بمانم! رو به بابای نویسنده! گفت که :” الان با این چرخ راحت هستید؟”. آقای نویسنده گفت :” بله. خیلی!”. دخترک لبخند ِ زیبایی زد و گفت که اگر یک کارت شناسایی بگذاریم می توانیم با همان چرخ کمد را ببریم و بعد هم چرخ را برگردانیم. به همین راحتی. و ما همین کار را کردیم. دو ساعت طول کشید تا بابای نویسنده از روی کاتالوگ کمد را سر هم کند و من هم توی همان فاصله ، بالاخره خودم را راضی کردم که همه ی لباس هایی که برای ات خریده بودیم را با ماشین لباسشویی ساختمان بشویم و بعد هم بیندازم توی خشک کن که ضد عفونی شوند. جوراب های اندازه ی نصف ِ کف دستت را که می خواستم بیندازم توی ماشین، اشک های م زودتر از جوراب های ات افتاد توی ماشین!…نمی دانم چرا از کوچکی آن همه لباس دلم “مرگ” گرفت. از این که زود به دنیا می آیی و باید با احتیاط این لباس ها را تنت کنم دلم هشتاد ریشتر زلزله گرفت. کمد که تمام شد، لباس ها هم شسته و خشک شده بودند. تورج پرید بالای کمد و من نشستم روی صندلی و ترنج هم نشست روی پای ام و من دانه دانه لباس های ات را تا کردم و چیدم توی کمدت. اولین لباس های ات. اولین کمدت. بابای نویسنده ازمان عکس گرفت و من دوباره گریه ام گرفت نمی دانم از چه.
یک کوله پشتی ِ عظیم و مهیج هم از آمازون سفارش دادم که چند روز پیش رسید. فکر کردم که من از آن مامان های شیک و خانومی نمی توانم باشم که یک دایاپر بگ بیندازم روی شانه ام و برای همین یک کوله ی حسابی سفارش دادم که هم بشود کیف تو و هم کیف من برای سال های بعدمان. که بیندازم روی کولم و دست های ام آزاد باشد برای بغل کردنت . حالا فقط مانده که وسایلی که برای بیمارستان لازم است را بگذارم داخلش و …منتظر بمانم که هوای آمدن کنی.
قرار است تا دو هفته ی دیگر هم بروم سر کار و امیدوارم توی این دو هفته هوس آمدن نکنی کوچکم. هر چه بیشتر توی دلم بمانی برای ت بهتر است. برای من البته روز به روز سخت تر می شود. قسمت های مختلف روی شکمم تیر می کشد شب ها و “خواب” از همین حالا شده است یک رویا. اما تو تا آن جا که دوست داری بمان آن جا و بزرگ شو عزیزکم. هر دردی سراغم می آید با خودم می گویم نکند این همان درد باشد. اما بعد از چند دقیقه که بهتر می شود می فهمم که نه. این آن نبوده و خیالم راحت می شود. اشتهای ام کم شده و انگار معده ای دیگر برایم نمانده. بابای نویسنده یک صندلی شبیه همان چیزی که دیده بودیم را با قیمت مناسب تر پیدا کرد و برای مان خرید که وقتی آمدی می توانیم حسابی روی آن بنشینیم و تاب بخوریم و حرف بزنیم. تخت تو را هم که بگذاریم، خانه دیگر جای سوزن انداختن نیست. ولی هیچ کدام این ها مهم نیست. چیزی که مهم است و باید یادت باشد این است که دوستت داریم و چه باشیم و چه نباشیم همیشه با تو هستیم. این را از الان تا همیشه یادت باشد.
از همه ی این ها که بگذریم

یک نظر برای مطلب “منو بشنو …”

  1. نظرات

    زری *** اسم دخترم ارغوانه و تو اینستا با اسم ارغوان اند مام هستم:-) اون روزها تو برنامه ام بچه دوم نبود وگرنه یه اسم هوشمندانه تری میذاشتم خخخخ *** اسم و که میشه عوض کرد زری جان:)
    زری *** اسم و که میشه عوض کرد زری جان:) *** زری جون من الان جای شما استرس گرفتم که! من فکر کردم خودم دل گنده م فقط:)) شما توی اینستا کدوم هستین راستی؟
    زری *** نه هول اومدنش نیستم اما کارهایی که گفتم بخاطر استراحت لازمیه ی من چون توسط بابای بچه انجام میشه عموما باید صدبار بگم خخخخ تازه یه چیز بگم ما خونوادگی دل سنگین هستیم من دخترم آخر چهل و دو هفته دنیا اومد خخخخ مشکلم همون تنبلی هست که گریبانمون را گرفته….رنگه یاسی هنوز تو قوطیه!!!! هاهاها آخرش پسری را تو گهواره صورتی میخوابونیم خخخ *** سی و چهار که خیلی زوده زری جون!..باید سی و هشت و رد کنی به نظرم. تو از من هم هول تری:)))
    ساناز *** زری جون من الان جای شما استرس گرفتم که! من فکر کردم خودم دل گنده م فقط:)) شما توی اینستا کدوم هستین راستی؟ *** چشم ساناز عزیز. راحت می گیرم و موافقم که انرژی خودمون رو باید برای بعدن نگه داریم.
    آذی *** عزیزم چه خوب که تشک پنبه ای را داری….الان پست بعدی را هم خوندم و کلی برایت و دوستهای پسرک ذوق کردم …دلت گرم باشه عزیزم …اتفاقا خودمون هم فکر تو رو کردی و رنگ یاسی را گرفتیم اما هنوز در قوطی هست خخخ اما کارگر اومد و تقریبا خانه تمیز شده…اما تشک پنبه ای هنوز آماده نشده:( ببین مال تو زودتر دستت رسید خخخ انشاالله نی نی به خوشی استفاده کنه. عزیزم هفته ۳۴ تموم شده و نمیدونم نی نی چه زمان میخواد بیاد؟ فقط سالم دنیا بیاد، به هر حال اون تو که نمی تونه بمونه؟ انشاالله نی نی پسری تو هم صحیح و سالم دنیا بیاد …. میبوسمت *** من گاهی اون قدر ناشیانه سوال می پرسم که می ترسم یه شب بخوابم و یادم بره که این موجود تو خونه مونه اصلا!:(
    زری *** سی و چهار که خیلی زوده زری جون!..باید سی و هشت و رد کنی به نظرم. تو از من هم هول تری:))) *** زری جانم، به دل من باشد می گم فیروزه ای ولی فکر کنم یاسی روی صورتی راحت تر بنشیند از نظر رنگ شناسی و رنگ گونه ای!…امروز صبح این کامنتت رو خوندم و حسرت خوردم برای تشک پنبه ای و باورت نمی شه که همین الان یه تشک پنبه ای روبرومه!!!! زود باش بجنب. بیبی کی میاد؟
    دختر نارنج و ترنج *** تا حدود شیش ماهگی دخترم خودم رو شهید میکردم که لباس هاش رو حتما با دست و پودر صابون مخصوص بشورم. خواب دخترم کم بود و یه وقت هایی ساعت دو و سه نصف شب تازه کار رختشوییم شروع میشد. الان که به اون روزا فکر میکنم خنده ام میگیره. کاش به جای اون وقت و انرژی بیخود بیشتر هوای خودم رو داشتم. تا حالا خیال نکنم آلودگی از ماشین لباسشویی منتقل شده باشه. همه چیز مثا همینه. تا میتونی کارها رو راحت بگیر و حساس نباش عزیزم *** ممنونم. منم کف پاشونو دوست دارم که تمیزه و بوی زنده گی می ده نرمالو ها. مرسی عزیزترینم. منم منتظرم که تو خبرای خیلی خوب بهم بدی:)
    Somi *** چشم ساناز عزیز. راحت می گیرم و موافقم که انرژی خودمون رو باید برای بعدن نگه داریم. *** مرسی عزیزم. دعا کنید:)
    ایدا *** اولین کمد و اولین لباسها مبارکش باشه.بچه داری خیلی خیلی سخته ولی اگه منیکه هیچوقت دورو برم بچه نبوده تونستم پس تو هم میتونی نگران نباش *** من هم از ذوق شما ذوق زده تر می شم این جا
    نجمه *** من گاهی اون قدر ناشیانه سوال می پرسم که می ترسم یه شب بخوابم و یادم بره که این موجود تو خونه مونه اصلا!:( *** چرا می گی هرگز نمی شی؟!..
    فتانه *** سلاااااام….. آخ جوووون لباسهای نی نی را چیدی؟مبارک باشه عزیزم… انشاالله به سلامتی…. واااای باران من اینقدر کا دارم و با این استراحت لازمی نمی تونم هم به کسی بگم بیا این کارها را بکن… از گرفتن کارگر برای تمیز کردن خونه ی غبارگرفته ام تا متقاعد کردن همسر دلسنگین که یه قوطی رنگ بگیره گهواره صورتی را فیروزه ای یا یاسی کنیم؟ بنظرت کدوم قشنگتره؟ تا شستن لباسها و چیدنشون تو کمد و آوردن کریر و شستنش و رتب کردن برای پسری…. آهان تازه باید یه تشک پنبه ای هم بدهم براش آماده کنند با متکای پنبه، آخه من علاقه ی وافر دارم کنار این لحاف تشک های بازاری یه لحاف تشک دستدوز پنبه ای هم باشه…وای چقدر کار داریم پاشم برم رو کاغذ بنویسم و از فردا شروع کنیم *** پسرتون سلامت باشه ایشالا. منم منتظر روزهای جدیدم:)
    رافائل *** زری جانم، به دل من باشد می گم فیروزه ای ولی فکر کنم یاسی روی صورتی راحت تر بنشیند از نظر رنگ شناسی و رنگ گونه ای!…امروز صبح این کامنتت رو خوندم و حسرت خوردم برای تشک پنبه ای و باورت نمی شه که همین الان یه تشک پنبه ای روبرومه!!!! زود باش بجنب. بیبی کی میاد؟ *** مرسی رافائل جان. منم امیدوارم همه چی خوب پیش بره و به حس خوب شما ایمان دارم:)
    فروز *** باران من، مامان کوچولوی نازنین، چه خوب که همه چیز داره مرتب پیش می ره. شک ندارم آقا پسر جان هم به وقتش و در بهترین شرایط به دنیا میاد… راستش من هم بغض کردم برای اولین کمد و اولین لباس ها، برای اولین های کوچولو…. جوراب هاشون که عشقه! تا روزی که پا روی زمین نمی گذارن کف پاهای گِردشون شیرین ترین لذت دنیاست… راستی! یه چیز دیگه هم هست که عاشقشم… قفسه سینه شون و گردی سر شونه ها…. حاضرم یک شبانه روز بدون خسته شدن فقط به این نقطه خیره بشم، خصوصاً وقتی خوابن و آروم نفس می کشن….. شیرین ِ دوست داشتنی……… بیصبرانه منتظرم که بیاد. سلامت و سلامت ترین….. *** 🙂
    لاله *** ممنونم. منم کف پاشونو دوست دارم که تمیزه و بوی زنده گی می ده نرمالو ها. مرسی عزیزترینم. منم منتظرم که تو خبرای خیلی خوب بهم بدی:) *** اشک چرا عزیزکم:)
    لاله *** برات یه زایمان راحت و یه نی نی سالم و روزهای آروم و شاد آرزو میکنم … منتظر نی نی هستیم *** 🙂 بعله. من شما ها رو ول نمی کنم. فکر کردی؟
    مریم *** مرسی عزیزم. دعا کنید:) *** مریم جان من کلن اشکم به راه شده مخصوصن این روزها. چه کنم…دلم نازک شده!! و واقعا نازک شده!!!
    سیمین *** ای جانم اشک آلود ذوق زده برای تو و کودک عزیزت *** سیمین عزیزم…می تونم دعا کنم که نوزاد خودت رو توی آغوش بکشی روزی؟
    الهام *** من هم از ذوق شما ذوق زده تر می شم این جا *** الهام عزیز. شما همه تون تک به تک ندیده و نشناخته دوستان نزدیک من هستین که از جزیی ترین چیزهای دلم خبر دارین و این برای من قد دنیاست:)
    سارا *** سلام مادر خانمی روزهای شیرین ر از قند پیش رو مبارکت باشه. من مادر نشدم و هرگز هم نمیشم ولی چون تجربه بچه خواهرمم رو دارم بهت پیشنهاد میکنم بدنیا که اومد از لحظه لحظه ثانیه ثانیه عکس و فیلم بگیر. بعدها تو روزای بی امیدی نگهت میداره. میبوسمت *** منم همچنان دلخوش به شما و بودنتون:)
    تیلوتیلو *** چرا می گی هرگز نمی شی؟!.. *** عه وا تیلو تیلو جان چرا اشک؟؟ تو فقط دعا کن. اشک نه:)
    هستی *** سلام باران جان. با چشمان تار شده این پست رو خوندم. شیرین ترین روزها پیش روت هست عزیزم. راستی پسرکم فقط شیش ماه از پسر نازنینت بزرگتره. *** مرسی هستی عزیز. ایشالا هرکس ارزوی این روزها رو داره بهش برسه:)
    رها *** پسرتون سلامت باشه ایشالا. منم منتظر روزهای جدیدم:) *** واقعن که کودک إزاری :)))))))عزیزم این چه حرفیه. همه مثل هم هستیم و اینجا برای تجربه هاست:)
    مریم *** ای جانم. دلم غش رفت. مبارکش باشه. دست بابای نویسنده هم درد نکنه. ان شاء الله که همه چیز به خوبی و خوشی پیش میره و پسرک به زودی میاد تو جمعتون و شادی رو براتون میاره. مراقب خودت باش عزیزم. *** پست حاوی اسم در راه است:))))
    مریم *** مرسی رافائل جان. منم امیدوارم همه چی خوب پیش بره و به حس خوب شما ایمان دارم:) *** نه عزیزکم هیچ زحمتی نیست. حتمن:) Bma564@gmail.com
    *** ***
    *** 🙂 ***
    *** بازم اشکم رو درآوردی ، مبارکت باشه و دوباره : خوش به حالش که مامانش تویی!!!! ***
    *** اشک چرا عزیزکم:) ***
    *** اومدی جان دلم!! ***
    *** 🙂 بعله. من شما ها رو ول نمی کنم. فکر کردی؟ ***
    *** بسلامتی پسرت صحیح و سالم بدنیا میاد اینقدر گریه نکن اشک ماروهم درنیار ***
    *** مریم جان من کلن اشکم به راه شده مخصوصن این روزها. چه کنم…دلم نازک شده!! و واقعا نازک شده!!! ***
    *** کلمات تو دلم را هوایی در آغوش کشیدن یک نوزاد می کند پرت می شوم به سال های دور وقتی قد کشیدن برادرم را با عشق می دیدم ولی این کجا و آن کجا… . قلبم پر از گرمی میشه با احساس های ناب تو… دلت تا همیشه گرم و روشن ***
    *** سیمین عزیزم…می تونم دعا کنم که نوزاد خودت رو توی آغوش بکشی روزی؟ ***
    *** الهی همه چی به خیر و خوشی پیش میره و نی نی ناز هم به موقع میاد تو بغلت . خدایا آرامش رو توی زندگی باران جان و نی نی عزیزش جاری کن. آمیننننننن حالا این وسط من چرا اینهمه ذوق دارم ، خودم نمی دونم. احساس می کنم منتظر نی نی یکی از دوستای نزدیکم هستم. ***
    *** الهام عزیز. شما همه تون تک به تک ندیده و نشناخته دوستان نزدیک من هستین که از جزیی ترین چیزهای دلم خبر دارین و این برای من قد دنیاست:) ***
    *** و ما همچنان به ذوق کردن گاهی بغضو شدن و لبخند های بی اختیار بر لبانمان ادامه می دهیم. ***
    *** منم همچنان دلخوش به شما و بودنتون:) ***
    *** چه قابلیتی داری برای در آوردن اشکهای من یه عالمه دعا کردم برای خودت… برای بابای نویسنده و برای نی نی … ***
    *** عه وا تیلو تیلو جان چرا اشک؟؟ تو فقط دعا کن. اشک نه:) ***
    *** مبارک باشه کمد و خریدهای گل پسر .انشالله به سلامتی در اغوش بگیریش. ***
    *** مرسی هستی عزیز. ایشالا هرکس ارزوی این روزها رو داره بهش برسه:) ***
    *** آخ جانم لحظه به لحظه اش رو میشه تصویری سازی کرد… چه قشنگ گفتی باران جان جانم… —————————————————- راستی برای اینکه از طرف خواننندگان متهم به کودک آزاری نشم عرض کنم که منظور بنده از عروسک، نرمالو بود نه پشمالو و شاید اگر تصویر اون چیزی که دیده بودم رو پیدا می کردم و بقیه می دیدن هی فکر نمی کردن منظور یک خرس گنده ی پشمالو هست :))))) راستش من یک مدل دیده بودم که درواقع بیشتر شبیه لباس بود تا عروسک! فقط کله ی عروسک داشت و باز شنیده بودم که قرار دادنش کنار نوزاد آرامش میاره و این داستانها 🙂 اگر حالا اشتباه بوده و یا خب بی تجربگی من، خب ببخشید والا :)))) ***
    *** واقعن که کودک إزاری :)))))))عزیزم این چه حرفیه. همه مثل هم هستیم و اینجا برای تجربه هاست:) ***
    *** عزیـــــــــــــــــــــــــــــــز دلم جان جانکم… چه نی نیه خوشبختیه نی نی جانت… راستی! اسمش چیه؟ ***
    *** پست حاوی اسم در راه است:)))) ***
    *** باران جونی عزیزکم خیلی خوشحالم که خوبی ایشالا که همه چیز به خوبی پیش میره و کوچکترین به راحتی و سلامتی میاد تو بغلت با عرض خجالت و شرمندگی یک سوال داشتم میتونم برای پرسیدن شرایط اقامت کانادا بهت ایمیل بزنم برای داداشم می خوام البته اگر برات زحمتی نیست ***
    *** نه عزیزکم هیچ زحمتی نیست. حتمن:) Bma564@gmail.com ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *