نمی دانم چه شد که به سرم زد، صبح روز تعطیل و آفتابی را که کایو و آقای نویسنده و گربه ها خواب بودند را با تمیز کردن کابینت آغاز کنم. می توانستم در نبود انسان های خانه و حیوانات خانگی خانه پناه کوتاهی ببرم به قهوه، چند صفحه کتاب، یک اپیزود از یک پادکست، حتی یک قطعه ی موسیقی، یا حتی یک جلسه از دوره ی آنلاینی که دارم می گذرانم. اما از میان همه ی آن ها، موردی که در هیچ کجای لیست نبود، یعنی تمیز کردن کابینت و معاشرت با محتوای ِ آن را انتخاب کردم. میان آن همه بسته ادامه مطلب

امروز یکی از همکارهای م که اسم ش “جی” است روی اپلیکیشنی که برای چت از آن استفاده می کنیم بهم پیغام داد. فکر کردم که حتما کاری دارد که سلام کرده است. این فکر را البته “مِل” که روزهای اول به من آموزش می داددر سرم انداخته بود. همیشه ما بین حرف های مان، وقتی می خواست آدم ها را از دور به من معرفی کند، اول اسم شان را می گفت و بعد یک خط هم در توصیف شان اضافه می کرد. مثلا می گفت:”او جولیا ست، تازگی یک بچه اداپت کرده است، ادامه مطلب