وسط کار، کورنومتری که ساعت های کار کردنم را محاسبه می کند خاموش کردم که بیایم بنشینم این جا و کمی بنویسم در این روز! که مثل همه ی روزهای خداست. رییس عزیز ِ سابقم گاهی به من زنگ می زند و پرونده های خاصی را به من می دهد و می گوید توی خانه کار کن و هر چند ساعت کار کردی به من بگو تا پول ت را واریز کنم. گرچه که شاید نوشتنم نیم ساعت بیشتر طول نکشد و رییس هم اصلا نفهمد که من این نیم ساعت را کار کرده ام ادامه مطلب