تا آن مایع صابونی را مالید روی پوست شکمم و شروع کرد به حرکت دادن دستگاه، پرسیدم :” دختر است یا پسر؟” . خندید و گفت :” جنسیت اش را در آخرین مرحله می بینیم”. بعد شروع کرد به توضیح دادن چیزهایی که می دید و روی مانیتور علامت می زد و ثبت می کرد. تقریبن چیزهایی که می گفت را نمی شنیدم. از وقتی سوار مترو شدم که بروم بیمارستان مدام به این فکر می کردم که راستی اصلا چرا این همه من دل ام می خواهد دخترکی داشته باشم؟ قطعا علت اش همیشه ادامه مطلب

از دیشب تا به حال که این همه بیدارم تازه ساعت شده است نه صبح!…هنوز تا ساعت دوازده سه ساعت مانده. نمی دانم من این قدر ندید و بدیدم یا این که برای همه ی زن های این عالم این همه مهم است که بدانند موجود درون شان دخترک است یا پسرک. امروز را مرخصی گرفته ام چون این جا برای کوچک ترین ویزیت بیمارستان یا پزشک ، کل روزت را باید بگذاری و رفتن ات با خودت است و برگشتن ات با خدا!…رییس جدید چه قدر خوشبخت است از داشتن کارمندی که هنوز یک ادامه مطلب

یادم است که صبح زود بود و مادرک توی تلگرام پیغام داد. یک شکلک خنده زدم که بیداری مادرک؟…و او هم با کنایه جواب داد که اگر هنوز فراموش نکرده ای، این جا ساعت چهار صبح است و وقت نماز صبح!. من یک لبخند فرستادم و مادرک شروع کرد!…به همان داستان های دل خون کن ِ همیشه گی!..که من و برادرک هیچ وقت حرف اش را برای نماز صبح گوش نکردیم و من تا وقتی که توی آن خانه بودم “به زور” همه ی عبادات ام را انجام می دادم!!! و حتا به زور هم ادامه مطلب

از صبح یک سره باران می آید. نکند تابستان تمام شده؟. از بس که همه ترسانده اند ما را از زمستان ِ این جا و سرمای خشک کننده اش. سوال ِ این که “کی آمده اید به مونترال” همیشه به دنبال لبخندی معنی دار و جمله ی ” پس هنوز زمستان این جا را ندیده اید!” است. هرروز به فکر خریدن لباس های زمستانی هستیم. یک برند شعارش این است که این کاپشن تا منفی بیست درجه شما را گرم نگه می دارد و آن یکی برند افتخارش گرم نگه داشتن ِ شما تا منفی ادامه مطلب

روزهای ام می گذرند پشت هم. دیروز در جواب این که چند وقت است آمده ای نزدیک بود بگویم سه ماه! باورم نمی شود این قدر زود گذشته باشد و نزدیک پنج ماه شده باشد. هرروز صبح تا ظهر” اسکار” می آید خانه مان. روزی دو جلسه کلاس خصوصی خواست و من نه نگفتم. این که می آید خانه ومن قرار نیست مترو و اتوبوس سوار شوم خودش یک دنیاست. بعد که می رود ناهار می خورم و کمی استراحت و بعد باید بروم کلاس زبان فرانسه ی شبانه ام تا نه شب. تقریبن هرروزم ادامه مطلب