شنیدم که خواهرت چشم نازک کرده و برادرت عصبانی شده که چرا من گفته ام حق نداری بچه را ببینی و این کار نه انسانی ست و نه اخلاقی. هه…هه…ها…ها… برادرت گفته که همه ی خانواده تان که تا حالا پشت ام بوده اند و حق را به من داده اند، از پشت ام می روند کنار و زیر پای ام را خالی می کنند اگر بخواهم با بچه گرو کشی کنم!…هه… انسانی و اخلاقی؟!…به خواهرت گفتم که روز آخر موقع رفتن ات خودت حضانت بچه را به من داده ای و شنیدم که توی ادامه مطلب

آن روزی که عکس های پیدا شدن شان را توی جلسه نشان مان دادند…یک چیزی توی دل ام ذره ذره آب می شد و از چشم های ام می ریخت پایین…دست های ام روی کیبورد…یک دقیقه گزارش تایپ می کرد و یک دقیقه می رفت سمت صورت ام که اشک های ام را پاک کند…دل ام می لرزید اما ته دل ام خوشحال بودم که هیچ کدام از آن مادرها…یا خواهرها…که شاید مادر و خواهر این ها باشند، این عکس ها را نخواهند دید…این ها چیزهایی نیست که آدم ببینید و یادش برود… امروز صبح ادامه مطلب

نمی دانم هستی ِ لعنتی چه اصراری بر مصادف کردن ِ گاف و ه ترین روزهای من با اتفاق ها و مناسبت های خوش و فان دارد! هنوز یادم نرفته که تمرین برای شادترین و پر رقص و آواز ترین نمایش مان همزمان شد با دو هفته ی کذایی ِ کما رفتن ِ ف و بعد هم رفتن اش. یا نمایش بعدی اش که نقش اول اش بودم و باز شد آن دو هفته ی کذایی ِ ثانیه ها را معکوس شمردن برای رفتن بابا. این یکی نمایش هم که شده بلای جان ام دیگر. ادامه مطلب

تو می گویی”اشتباه کردم” و من می گویم “اشتباه را من کردم که تو را صد باره باور کردم و آن چه تو کردی اشتباه نیست و حماقت است”…که این همه بدویم برای اداپت کردن بچه و حالا که شناسنامه ی پسرک آمده و پسرک توی خانه مان و خون مان ریشه کرده و جان اش بند شده به جان ما، تلفن ام زنگ بخورد که آن داستان ِ کهنه هنوز تازه است و…بعد هم بگذاری بروی ترکیه که ممنوع الخروج نشوی و من بمانم و بچه اکم؟…که یعنی تو تمام آن وقت هایی که ادامه مطلب

زن ها باید یک دوست صمیمی توی زنده گی شان داشته باشند که اگر روزی مردی به تلفن همراه شان زنگ زد و گقت :”زن من با شوهر شما رابطه ای چند ساله دارد و بیایید فلان جا تا بریف تان کنم”..با آن دوست صمیمی برود سر قرار و وقتی مرد می گوید:” به دوست تان بگویید آن طرف تر بنشیند چون حرف های ام ناخوشایند است…” بتواند برگردد و محکم بگوید:” دوست ام نیست…خواهرم است…”. زن ها، همه شان باید یک همچین دوست صمیمی ای داشته باشند توی زنده گی شان.