دست و دل ام به کار نمی رود.با پا و کله هم که نمی شود کار کرد.فک ام از سکوت ِ دوازده ساعته ام درد می کند.امروز به این فکر می کردم که من روزی خواهم مرد و خواهند نوشت:” علت مرگ: سکوت!” فکرش را بکن ریمیا.در مملکتی که همه به خاطر حرف زدن می میرند..کسی از سکوت بمیرد.البته معلوم هم نیست که تا ان موقع من هنوز در این مملکت خراب شده باشم.گفتم “خراب شده” اما ته دلم سوخت.بعد از مدت ها بدون موزیک دارم می نویسم.فقط پنکه ی اتاق را روشن کردم که ادامه مطلب